خاطرات یک رفیق از همایون کتیرائی در زندان

خاطرات یک رفیق از همایون کتیرائی در زندان

ساواک مرتب زندانیان را از زندانی به زندان دیگر و از سلولی به سلولی دیگر منتقل می کردودر جریان چنین نقل و انتقالی بود که یک روز در تابستان سال ۱۳۵۰ در زندان قدیمی اوین ،همایون کتیرائی از سلولهای انفرادی به اطاق عمومی ما منتقل شد…

رفقای آرمان خلق تنها اسطوره شجاعت و مقاومت نبودند،اسطوره عشق و محبت نیز بودند.عشق بیکران به خلق و محبت بیپایان به یکدیگر،دلبستگی این رفقا به یکدیگر و بویژه عشق سرشار از ستایش و احترام آنان به همایون چیزی در حد افسانه بود …. همایون برای ساواک یک زندانی عادی نبودمسئله این نبود که چگونه اطلاعاتی را از او بگیرند .این را تجربه کرده بودند و می دانستند که سودی ندارد.کار از شلاق گذشته و به جزغاله کردن روی اجاق برقی رسیده بود.اما حاصل تمام شکنجه ها این بود که همایون بجای گفتن قرارهائی که با اسدالله مفتاح(فدائی شهید) داشت. ادامهٔ نوشته

۲۴ مهر ۱۳۱۸ : قتل فرخی یزدی آزادی‌خواه ایران

۲۴ مهر ۱۳۱۸ قتل فرخی یزدی شاعر خلقی

فرخی یزدی شاعر، ناشر روزنامه «توفان» و نماینده مجلس شورای ملی با تزریق آمپول هوا در درمانگاه زندان كشته شد. وی از منتقدان روش های رضاشاه بود و در اشعارش به طور ضمنی و یا علنی حکومت را مورد انتقاد قرار می داد. فرخی نماینده شهر یزد بود.

فرخی یزدی دوخته لب

زندگی فرخی یزدی، شاعر آزادی‌خواه ایران
میرزا محمد متخلص به فرخی در سال ۱۲۶۷ قمری در یزد متولد شد. در ۱۵ سالگی به علت روح آزادی‌خواهی و افکار روشن و شعری که علیه اولیای مدرسه سروده بود، از مدرسه اخراج شد. پس از خروج از مدرسه به کارگری مشغول شد. با طلوع مشروطیت و پیدایش حزب دموکرات در ایران، فرخی به آن حزب پیوست و در ستایش آزادی چنین سرود :
قسم به‌ عزت و قدر مقام آزادی
که روح بخش جهان است نام آزادی
به پیش اهل جهان محترم بود آن‌کس
که داشت از دل و جان احترام آزادی
در آن عصر مرسوم بود که در اعیاد، شعرا قصایدی می‌ساختند و در مدح حکومت وقت در روز عید می‌خواندند. فرخی با شعری رسما حکومت را به باد انتقاد گرفت ؛ ادامهٔ نوشته

کشتار سال67 – ژاله متین

به مناسبت نوزدهمین سالگرد کشتار سال 67
ژاله متین

گاهی، واقعیات پیرامون آدمی، ذهنی تر از دنیای تصورات وی می نماید، و پذیرش آن بسی دشوار تر از پذیرش اوهام ذهنی است.

گاهی، تحرکاتِ حجمیِ دنیای بیرون را تنها انعکاسی تن سخت از یک تصویرِ دو بُعدی گنگ و بی جان در یک تابلو، می پنداری که گفتی، دستی پریشان و مالیخولیا زده بر آن نقش کرده است.

اما وقتی به عمق می روی و در لایه های پسین تصاویر دقیق می شوی، می بینی: آن که دچار اوهام بوده است، کسی جز تو نبوده است. در آن جا پیوندهای منطقی رنگ ها را می بینی که با چه مهارتی در هم بافته شده اند و سایه-روشن هایی ایجاد کرده اند که به خوبی نمایانگر ذهن خلاق صورتگر است.

ادامهٔ نوشته

بهاران خجسته باد

بهاران خجسته باد

طلایه‌داران بهار، پرستوها از سفر بازگشته، در آسمان آبی شهر، و در نزدیک ایوان و اشکوبه‌ها به پرواز در آمده، زندگی نو را می‌خواهند آغاز کنند. گنجشک‌های عصبی با سروصدای زیاد در حیاط خانه‌ها و بر لبه بام‌ها به آشوب و ولوله می‌پردازند و آشیانه‌های خود را می‌سازند. خورشید خاوران زرین‌تر از همیشه نیزه‌هایش را در تن کرخت آدمیان جسته از سرمای زمستان فرو می‌برد. گرمای دلپذیری زمین را فرا گرفته، دانه‌ها در دل خاک به جنبش و تکان برخاسته و سر از خاک بیرون آورده‌اند. در کوهستان‌ها جویباران برای شکوفه‌های روئیده بر شاخساران درخت بادام ترانه عشق و زندگی زمزمه می‌کنند. صدائی پر رمز و راز هاله زمین را فرا گرفته، صدای بیداری، صدای روئیدن و رستن و رهائی، طبیعت در حال بیدار شدن است. به پیروی از تغییرپذیری و از بیداری و رویش طبیعت، احساسی در جان مردم در شهرها و در جامعه با همه‌ی بحران و گرفتاری‌ها در حال جوشش است. تلاش و زندگی مردم در ابهام و در تناقضی آشکار میان گرفتاری‌ها و نشاط ناشی از فرا روئیدن بهار و رهائی از وضعیت موجود با تقلا در جریان است.

بهار و نوروز در حالی فرا می‌رسد، که خانواده‌ها نگران از اوضاع اقتصادی و اجتماعی فلاکت‌بار، به سختی گذران می‌کنند. قطع یارانه‌های مردم، و اجرای فاز دوم آن توسط رژیم ضد مردمی جمهوری اسلامی در آستانه سال نو، با اعلام افزایش قیمت‌های آب، برق و سوخت به کابوس خانواده‌ها تبدیل شده. مردم زیر بار گرانی درحالی به ستوه آمده‌اند، که هزینه های زندگی سه برابر حقوق و درآمد آنان شده، و هزینه‌ها همچنان سیر صعودی دارد. مردم در بهت و ناباوری به سر می‌برند، که این روند فاجعه‌باری که روزانه خانواده‌های بسیاری را در گوشه و کنار این مملکت به کام نیستی و در به دری می‌کشاند، به کجا خواهد انجامید.

بهار در حالی فرا می‌رسد، که موجی از اضطراب و امید، از شادی، همراه با آزردگی و بیزاری از رژیم سرمایه‌داری جمهوری اسلامی، عامل سیه روزی مردم، جامعه و توده‌ها را فرا گرفته. ما هواداران سازمان، در آستانه سال نو، یک بار دیگر در حمایت از مبارزات طبقه کارگر، توده‌ها و مردم زحمتکش به تجدید میثاق می‌پردازیم. تجدید پیمانی که با سرنگونی انقلابی رژیم سرمایه‌داری جمهوری اسلامی و برپائی حاکمیت شورائی سوسیالیستی کارگران و زحمتکشان متحقق می‌شود. تلاش خواهیم کرد، با بارورسازی نطفه‌های امید و خودباوری، و با ایجاد هسته‌ها و سلول‌های پایدار سیاسی –تشکیلاتی، مبارزات عملی کارگران را مورد حمایت قرار بدهیم. به مثابه بخشی کوچک از جنبش کارگری کمونیستی ایران به روش‌های گوناگون مبارزه‌ی طبقه کارگر و جنبش عمومی اجتماعی را در شرایط ناگوار و نامتوازن کنونی یاری رسانیم.

ما هواداران سازمان فرا رسیدن بهار و سال نو را به همه‌ی کارگران و زحمتکشان، به نیروهای کمونیست و به همه‌ی زنان و مردان مترقی، به سازمان و کلیه جریانات و فعالین کارگری تبعیدی و خارج کشور تبریک می‌گوئیم.

زنده باد آزادی – زنده باد سوسیالیسم

مرگ بر رژیم جمهوری اسلامی

کار- نان- آزادی * حکومت شورائی

هواداران داخل کشور سازمان فدائیان اقلیت – ۲۶اسفند ۹۲

یاد تمامی رفقای جان باخته سازمان گرامی و راهشان پر رهرو باد – برعهد خویش ایستاده‌ایم

یاد تمامی رفقای جان باخته سازمان گرامی و راهشان پر رهرو باد – برعهد خویش ایستاده‌ایم

تاریخ تمام ملت‌های جهان آکنده است از مبارزاتی که نیروی محرکه‌ی تکامل و پیشرفت بشریت بوده‌اند. این تاریخ، به رغم مقاومت طبقات ارتجاعی و میرنده در برابر تحولات، به حسب قوانین جبری و لایتغییراش پیش رفته و می‌رود. پیشرفت جبر مقاومت‌ناپذیر تاریخ است. اما هیچ تاریخی مجزا از انسان‌هایی که آن را می‌سازند، وجود ندارد. این توده‌های مردم‌اند که تاریخ را می‌سازند. این نقش تاریخ‌ساز توده‌ها نیز در خلاء انجام نگرفته و نمی‌گیرد. در بطن مبارزه‌ای جاری‌ست که دو قطب متضاد تحول تاریخ را تشکیل می‌دهند. در یک قطب نیروهایی جای گرفته‌اند که جانبدار پویایی، پیشرفت، دگرگونی و ترقی‌اند و در قطب دیگر، جانبداران ایستایی، سکون و آرامش قرار دارند که برای توقف تاریخ تلاش می‌کنند.

این نیروی بازدارنده که به یک دوران سپری شده تاریخ تعلق دارد، برای حفظ منافع اقتصادی و سیاسی خود، تمام قدرت و امکانات خویش را به خدمت می‌گیرد، به بیرحمانه‌ترین قهر و سرکوب متوسل می‌گردد و وحشیانه‌ترین کشتارها را به راه می‌اندازد تا نظم کهنه و ارتجاعی مستقر را حفظ کند.

هیچ پیشرفت و تحولی در تاریخ، بدون نبردهای سرسخت طبقاتی و بدون مقاومت مایوسانه پاسداران نظم کهن رخ نداده است. در دوران سلطه‌ی بورژوازی نیز وضع بر همین منوال بوده است.

در برابر تلاش و مبارزه طبقه کارگر و پیشگامان کمونیست آن، برای سوق دادن تاریخ بشریت به پیش، برای رها ساختن انسان از قید هرگونه ستم، استثمار، نابرابری و بردگی، مقاومت و بیرحمی طبقه سرمایه‌دار برای حفظ نظم مبتنی بر طبقات، نابرابری و استثمار قرار گرفته است.

بورژوازی در تمام دوران حیات خود، بزرگترین جنایات سراسر تاریخ بشریت را برای حفظ نظم سرمایه‌داری سازمان داده است. اگر در جریان مبارزات کارگری قرن نوزدهم هزاران کارگر و کمونیست قتل‌عام شدند، در قرن بیستم، میلیون‌ها کارگر و کمونیست کشتار شدند تا نظم ارتجاعی پا بر جا بماند.

در ایران نیز از وقتی که جنبش کارگری و کمونیستی شکل گرفت ،این جنبش همواره با سرکوب، زندان و کشتار طبقه حاکم روبرو بوده است. این روندی‌ست که در طول یک صد سال اخیر تا به امروز با آن مواجه بوده‌ایم. با این تفاوت که هر چه خصلت ارتجاعی و ضد انسانی طبقه حاکم بر ایران پررنگ‌تر شده و هر چه جنبش کارگری و کمونیستی شکلی رادیکال‌تر و تهدید‌کننده‌تری به خود گرفته است، این سرکوب، تشدید شده و به بیرحمانه‌ترین شکل ممکن انجام گرفته است.

وحشیانه‌ترین سرکوب و کشتار را طبقه حاکم بر ایران، از هنگامی در دستور کار قرار داد که با نبرد سیاهکل، موجودیت جریانی اعلام شد که به تمام نظم موجود اعلان جنگ داد. رژیم شاه که با اختناق و سلب آزادی‌های مردم، جزیره ثبات و آرامش ایجاد کرده بود، اکنون با یک جریان انقلابی مارکسیست – لنینیست مواجه شده بود که بر هر گونه سازشکاری، رفرمیسم، بی‌عملی و انفعال خط بطلان کشیده و برای دگرگونی نظم موجود، سلاح را در دستور کار قرار داده بود. ارتجاع حاکم، نیروی مسلح‌اش را به مصاف حماسه آفرینان سیاهکل فرستاد و ۱۳قهرمان بزرگ جنبش کمونیستی ایران را در اسفند ماه ۴۹به جوخه اعدام سپرد تا گویا آن‌چه را که در حال شکل‌گیری بود، در نطفه خفه کند. اما این خیالی باطل بود. چرا که این نبرد از بطن مبارزات توده‌های زحمتکش برای دگرگونی نظم حاکم بر ایران برخاسته بود. از همین روست که به سرعت بازتابی گسترده در جامعه یافت و آگاه‌ترین و پیشروترین انقلابیون کمونیست، راه مبارزه را تداوم مبارزه مسلحانه و پیوستن به صفوف سازمان چریک‌های فدایی خلق یافتند.

این واقعیت را گسترش مبارزات سال ۵۰در شهرها و توام با آن مبارزات جنبش دانشجویی در حمایت از مبارزه مسلحانه، آشکار ساخت. رژیم شاه سرکوب و کشتار را تشدید کرد. ده‌ها رفیق فدایی در نبرد رودررو جان باختند و یا به جوخه اعدام سپرده شدند. در اسفندماه سال ۵۰، ده‌ها تن از فداییان در بند، تیرباران شدند، تا گویا این کشتارهای دسته‌جمعی، درس عبرتی برای دیگر مبارزان کمونیست باشد. اما نتیجه‌ای در پی نداشت و پایانی بر روی‌آوری به مبارزه قهرآمیز علیه نظم موجود نبود. به جای هر رفیقی که بر خاک افتاد، ده‌ها رفیق فدایی به پا خاستند. بر تعداد زنان و مردان مبارز و کمونیستی که آماده پیوستن به صفوف سازمان بودند، پیوسته افزوده می‌شد. گروه‌های مسلح جانبدار خط مشی سازمان شکل گرفتند. زندان‌های رژیم شاه مملو از چریک فدایی شد. رژیم شاه دیگر قادر به نابود کردن جریانی که به نبردی آشتی‌ناپذیر علیه نظم موجود برخاسته بود، نبود. هر کمونیست مبارز، هر کارگر پیشرو، هر روشنفکر مترقی و هر زن آگاه و مبارزی، آمال و آرزوهای آزادی‌خواهانه، برابرطلبانه و سوسیالیستی خود را در سازمان چریکهای فدایی خلق ایران یافت. اما در طول دروانی که بالاخره به قیام مسلحانه توده‌ای و سرنگونی رژیم سلطنتی شاه انجامید، در نتیجه وحشی‌گری طبقه حاکم بر ایران، سازمان ما لااقل ۳۰۰تن از برجسته‌ترین کمونیست‌های ایران را از دست داد. قهرمانان نبرد سیاهکل نخستین آن‌ها بودند. امیرپرویز پویان، مسعود احمدزاده، حمید اشرف، بیژن جزنی، حمید مومنی، بهروز دهقانی، احمد زیبرم، اسکندر صادقی‌نژاد، جلیل انفرادی، حسن نوروزی، یوسف زرکار، جعفر اردبیلچی، اصغر عرب هریسی، چوپان‌زاده و صدها کمونیست دیگر جان‌فشانان این دوره از مبارزات سازمان بودند.

در این سال‌ها، ده‌ها زن قهرمان کمونیست در صفوف سازمان پیکار کردند و جان باختند. مهرنوش ابراهیمی، مرضیه اسکویی، نزهت السادات روحی آهنگران، فاطمه افدرنیا، شیرین معاضد، فاطمه حسن‌پور، پروین فاطمی در زمره رفقایی بودند که تا سال ۵۴به دست جلادان رژیم شاه به قتل رسیدند. روی آوری زنان به مبارزه در صفوف سازمان به حدی وسعت گرفت که لااقل ۱۸تن از جانباختگان فدایی در سال ۵۵، زنان کمونیستی بودند که در راه آرمان‌های آزادی‌خواهانه و سوسیالیستی سازمان جان فشاندند. ادامهٔ نوشته

قیام*

قیام*

 بخشی از مطلب مارکس-انگلس از کتاب انقلاب و ضد انقلاب در آلمان.

 

اینک قیام کاملا مانند جنگ یا هر(چیز)دیگری یک هنر است و ملزم به اصول معین اجرائی است که درصورت بی توجهی بآنها موجب نابودی کسانی خواهد شد که از آنها غافل شده اند.این اصول که نتیجه منطقی از ماهیت افراد و اوضاعی وشرایط است که باید در چنان موردی بآنهاروبرو شود چنان روشن و ساده اند که تجربه کوتاه 1848 آلمان ها را خیلی خوب با انها آشنا ساخت. اولاهرگز با قیام بازی نکنید مگر اینکه تماما آماده رودرروئی عواقب بازی خود باشی. قیام معادله ریاضی است با مقادیر بسیار نامعین،که ارزش آنهاممکن ست هرروزتغییرکند. نیروهای مخالف همه امتیاز تشکیلات،دیسیپلین،وآتوریته(اقتدار)سنتی رابرخوردارند؛مگرامکانات نیرومندی برضد شان بیاوری وگرنه شکست وفناشدنت به بارمیآید.ثانیا،زمانیکه قیام همینکه آغاز شد با مصمانانه ترین وجه وبا تهاجم عمل کن تدافع مرگ هر خیزش مسلحانه است و قبل از اینکه خودش رابا دشمنانش بسنجدازدست میرود.دشمنان خودرابهنگام یکه نیروهای شان پراکنده میشوند غافلگیرکن،درتدارک پیروزهای نوین،هرچندکوچک،ولی روزمره باش روحیه برتر راکه در نخستین خیزش پیروزمند نصیب شده رانگهدارعناصردودل راکه همیشه قویترین محرک را دنباله روی میکنندوهمیشه جستجوی طرف ایمن تر رامیکنند،بطرف خود سوق بده،دشمنانت را قبل از آنکه بتوانند نیروهای شان را بضدتوجمع آوری کنندمجبوبه گریزکن،بکلام استادمشی انقلابی که تاکنون شناخته شده،دانتون*:بیباکی،بیباکی،وبازهم بیباکی

*این اثر نخستین بار با نام مارکس در نیویورک تریبون 18 سپتامبر 1852 چاپ شده است ودر متن کتاب بخش قیام ترجمه فارسی نیز موجود میباشد.این اثرانقلاب و ضدانقلاب در آلمان سلسه مقالاتی است که ازتاریخ 25 اکتبر 1851 تا 23 اکتبر 1852 درروزنامه امریکائی نیورک دیلی تریبیون بقلم انگلس و به امضای مارکس انتشار یافته است.

توضیح

*ژرژ ژاک دانتون(94-1759)رهبر انقلاب فرانسه

جمله دانتون به فرانسه

Danton:de  l”audace,de l”audace,encore de l”sudace

متن انگلیسی از مجموعه آثار مارکس و انگلس

Now, insurrection is an art quite as much as war or any other, and subject to certain rules of proceeding, which, when neglected, will produce the ruin of the party neglecting them. Those rules, logical deductions from the nature of the parties and the circumstances one has to deal with in such a case, are so plain and simple that the short experience of 1848 had made the Germans pretty well acquainted with them. Firstly, never play with insurrection unless you are fully prepared to face the consequences of your play. Insurrection is a calculus with very indefinite magnitudes, the value of which may change every day; the forces opposed to you have all the advantage of organization, discipline, and habitual authority: unless you bring strong odds against them you are defeated and ruined. Secondly, the insurrectionary career once entered upon, act with the greatest determination, and on the offensive. The defensive is the death of every armed rising; it is lost before it measures itself with its enemies. Surprise your antagonists while their forces are scattering, prepare new successes, however small, but daily; keep up the moral ascendancy which the first successful rising has given to you; rally those vacillating elements to your side which always follow the strongest impulse, and which always look out for the safer side; force your enemies to a retreat before they can collect their strength against you; in the words of Danton, the greatest master of revolutionary policy yet known, de l’audace, de l’audace, encore de l’audace!

بخشی از کتاب وضع طبقه کارگر در انگلستان

بخشی از کتاب وضع طبقه کارگر در انگلستان

زمانی که فردی به فردی دیگر آسیب جسمی واردمی آورد، آن هم آسیبی که به مرگ وی بیانجامد،این را ما قتل غیر عمد می نامیم، و هنگامی که شخصضارب از پیش بداند که آسیب وارده به مرگ طرف مقابل منجر خواهد شد آنگاه عمل او را قتل عمد مینامیم. هنگامی که جامعه صد ها پرولتر را در چنانوضعی قرار می دهد که آن ها بطور حتم به دام مرگی زودرس و غیر طبیعی می افتند، مرگی به همان اندازی ناشی از اعمال خشونت که مرگ در اثر شلیک گلوله و یا به ضرب شمشیر، وقتی جامعه هزاران انسانرا از شرایط الزم حیات محروم ساخته و آن ها رادر شرایطی قرار می دهد که در آن قادر به زندگی کردن نیستند، وقتی که آن ها را به زور چوب قانون مجبور می سازد که در این شرایط بمانند تا مرگ که نتیجه اجتناب ناپذیر این شرایط است فرا رسد وقتی جامعه می داند و به خوبی هم می داند که این هزاران نفر اجبارا قربانی این شرایط خواهند شد، و با وجوداین، شرایط مربوطه را برقرار نگاه می دارد، اینعمل جامعه یک نوع قتل عمد است درست مثل قتل عمد توسط یک فرد؛ قتلی پنهانی و خائفانه، قتلی که هیچ کس نمی تواند در قبال آن از خویشتن دفاع کندقتلی که ظاهرا قتل نیست، زیرا که کسی قاتل را نمیبیند، زیرا که مرگ این قربانی چونان مرگی طبیعیبه نظر می آید چرا که در آن، تعرض به عمل آمده بیشتر ناشی از بی عملی است تا انجام وظیفه. ولی درهر حال در اینجا ارتکاب به قتل عمد، محرز است

فردریک انگلس، ”وضع طبقه کارگر در انگلستان

برگفته از سایت سازمان چریکهای فدائی خلق ایران  ماهنامه کارگری

http://www.siahkal.com/

از نوشدن طبیعت تا دگرگونی و نوشدن جامعه

از نوشدن طبیعت تا دگرگونی و نوشدن جامعه

زمستان به سر آمد و ما در آستانه نوروز و بهاری دیگر هستیم. نوروز ۱۳۹۳و بهاری که گل افشان در راه است تا شکست زمستان را آذین دیگری بندد. بهاری مُشک­افشان، تا غبار تیره­گی از دامن طبیعت بزداید و نیلوفر و سوسن  زنبق را بر جِلوه­گاه دشت و دمن بنشاند. بهاری با پرواز پرستوهای مهاجر بر فراز آبهای نیلگون خلیج و خزر و آواز قمریان سپید، خاکستری، سیاه در دامنه­های البرز و کرانه­های رنگارنگ سپیدرود و زرینه­رود. بهاری که فصل شکوفایی­ست، فصل زایش طبیعت، فصل نو شدن و پوست انداختن طبیعت از پوستین کهنگی­ست. چرا که بهار، فقط فصل گل دادن نیست، بل، نقطه پایانی بر زمهریر زمستان است، گذر از سردی دی به گلگشت فروردین، گذر از رخوت زمستانی به پایکوبی، تلاش و شادمانی جشن­های نورزی­ست. در واقع، زیبایی بهار، تنها در آراستگی طبیعت نیست، در این شکوفایی و نو شدن بهارانه، همانا پیام ایستادگی، مقاومت و مبارزه علیه هر آنچه رنگ و بوی کهنگی، زوال و پوسیدگی را با خود دارد، نهفته است. از این روست که “نوروز” طی گذشت هزاره های متوالی، هنوز که هنوز است برای مردم ایران و دیگر کشورهایی که نوروز را برپا می­دارند، در قامت ماندگارترین و شادمانه­ترین جشن توده­ها بر جای مانده است. از این روست که توده­های مردم ایران، فارع از هرگونه زبان، نژاد و تعلق ملیتی خود، از روزهای پایانی اسفند ماهِ هرسال، جهت پرپایی پرشکوه جشن­های نوروزی به تکاپو می­افتند. خانه تکانی می کنند، جامه­ی نو می­پوشند، سفره هفت سین می­گسترانند و با تزیین و آراستگی خانه و کاشانه­ای که در آن زندگی می­کنند، نخستین نشانه­های سمبلیک زدودن رخوت و برچیدن بساط کهنگی را در همراهی با شکوفایی بهار آغاز می کنند. در این همدلی و همراهی با نو شدن طبیعت و مقابله با کهنگی­ست، که جدال جوانان و توده­های مردم ایران نیز علیه کهنگی و پوسیدگی­های حاکم بر جامعه رنگ و بوی دیگری به خود می­گیرد. به هر اندازه که بهار طبیعت برای نوشدن، شکوفایی و گل دادن، نیازمند برداشتن موانع و سدهای برجای مانده از زمهریر زمستان است، شکوفایی، نو شدن و دگرگونی­های مثبت اجتماعی نیز، نیازمند مقابله با ابزارهای کهن و پوسیده­ی برجای مانده از قوانین قرون وسطایی موجود در جامعه ا­ست. قوانینی کهنه، ارتجاعی و پوسیده که با روی کار آمدن جمهوری اسلامی بر توده­های مردم ایران تحمیل شده است.

اکنون پس از گذشت ۳۵سال، دیگر بر همگان آشکار است که جمهوری اسلامی مروج و برپا دارنده قوانین ارتجاعی و بازدارنده تحولات اجتماعی­ست. قوانینی که توده­های مردم ایران را از ابتدایی­ترین آزادی­های فردی، اجتماعی و حقوق دمکراتیک­شان محروم کرده است. حکومتی که حتا شادمانی، پایکوبی و برگزاری هرگونه مراسم جشن و سرور را نیز از جوانان و دیگر اقشار مردم ایران دریغ می­دارد. یک چنین نظامی با قوانین قرون وسطایی­اش که در ستیز آشکار با بهار طبیعت و شادمانی مردم است، طبیعی­ست که در عرصه سیاسی و اجتماعی نیز، بی هیچ تعللی تسمه بر گَرده مردم ایران خواهد کشید. همان گونه که طی بیش از سه دهه چنین کرده است. همان طور که طی ۳۵سال گذشته، پاسخ ابتدایی­ترین مطالبات کارگران و توده­های زحمت­کش ایران سرکوب، زندان، شکنجه و اعدام بوده است و صد البته طی این سال­ها، تشدید سرکوبِ جوانان در ایام جشن­های نوروزی مزید بر علت نیز شده است.

جمهوری اسلامی فقط در عرصه­های سیاسی و اجتماعی نیست که جامعه را به قهقرا برده است. در کنار این بی حقوقی محض سیاسی و اجتماعی، وضعیت معیشتی کارگران و توده­های زحمت­کش ایران نیز با گذشت هر بهار، سیری نزولی یافته است. هم اکنون فقر در جامعه بیداد می­کند. گرانی نفس کارگران و اقشار کم درآمد جامعه را گرفته است. آمار کودکان کار و خیابانی همچنان رو به افزایش است. سن اعتیاد به ۱۲سال و سن تن فروشی زنان به مرز ۱۶سال رسیده است. در چنین وضعیتی از جامعه، افزایش مناسب حداقل دستمزد و گرفتن عیدی و پاداش لازم که تنها روزنه­ی امید کارگران و دیگر اقشار مزدبگیر جامعه برای ورود به سال نو و همگامی با نو شدن طبیعت بود، سال­هاست که به صورت قطره چکانی صورت می گیرد و عملا حتا پاسخگوی پر کردن گوشه­ای از سفره خالی کارکران و اندک مرحمی بر انبوه رنج­های توده­های مردم ایران نیست. در فاصله میان بهار ۹۲تا نوروز ۹۳که هم اکنون در آستانه فرا رسیدن آن قرار داریم، وضعیت کارگران و توده­های زحمتکش ایران باز هم وخیم تر شده است. طی سال گذشته اعمال فشار، سرکوب و بگیر و ببند فعالان اجتماعی باز هم شدت یافت. با روی کار آمدن دولت حسن روحانی نه تنها هیچ یک از کارگران زندانی آزاد نشدند، بلکه از نیمه دوم سال جاری با گسترش مبارزات کارگری، تعداد بیشتری از کارگران پیشرو و فعالان کارگری اخراج، دستگیر و یا راهی زندان شدند. در کنار تشدید سرکوب، فقر عمومی نیز نسبت به سال­های گذشته چهره عریان­تری به خود گرفته است. سفره کارگران و توده­های زحمت­کش ایران باز هم تهی­تر و وضعیت معیشتی آنان نسبت به نوروز گذشته وخیم­تر شده است. در این سال­ها، با فرا رسیدن هر بهار، رنج توده­های مردم ایران نیز فزونی یافته است. طی این سال­ها، کارگران و زحمت­کشان ایران هر بهار بر فراز سفره­های خالی خود نهیب می زنند، “بهار آمد گل نسرین نیاورد، نسیمی بوی فروردین نیاورد، پرستو آمد و از گل خبر نیست، چرا گل با پرستو همسفر نیست؟ چه افتاد این گلستان را چه افتاد؟ که آیین بهاران رفتش از یاد، چرا می نالد ابر برق در چشم، چه می گرید چنین زار از سر خشم؟”(۱) ادامهٔ نوشته

از ۱تا ۳۰فروردین ماه ۱/۱/۱تا فروردین ماه سرنگونی رژیم بر شما چه خواهد گذشت؟

از ۱تا ۳۰فروردین ماه ۱/۱/۱تا فروردین ماه سرنگونی رژیم بر شما چه خواهد گذشت؟

معمولا مرسوم است در ایام سال نو فال میگرفتند که سال چگونه آغاز میگردد،خوب این یکنوع پیشرفت است دیگرما هم مثل سال گذشته همان مطلب را درج مجدد داریم تا همیشه مثل تقویم که دارای انواع و اقسام فال نیزدارد همراه داشته باشید!


همیشه برای شما  آبادی ،مثل همه میبچشین طعم آزادی،از زندگی نباشین شما ناراضی،خوش وبش ، آجیل و کشمش و بازی
هممون تو بهشت ایم ولی جای  شما خالیه،نیستی ببینید شکم سیر، چه حالیه،شام گوشت تازه و غذا مرغ و پلو،صبحونه شیر و کره عسلی هست جلو،پول نفت رو میاد دم خونه ، تحویل میده،همه دائما هی قربون هم میرن،جوونا همه سالم و تندرستن،نه تو خط مواد و نه اهل قرصن،همه چی هست و اونا غرقن در خوشی،دیگه زیر صفره آمار خودکشی همه متفکر و کسی معترض نیست،قانون برقراره و منحرف نیست،همه چی استاندارد و تعریف شده،مردم بیمه و زیر و برتامین شده هر کارگری یه ویلا توی شمال،اصلا نخواسته ها ، بهش تحویل شده کودک کار نیست ،کودک گل فروش نیست حقوق سرجاشه،جیب پراز اسکناس و خوشحال ای  ببینید این جا چه حالی داریم،این جا عشق و صفاست ؛چه احوالی داریم همه راضی و عدالت و قانون برقراره،این جا زندگی آینده داره حال گویندمون تامین و روشنه،دیگه کسی نیس برای پول جون بکنه،درس مفته ، کار ریخته فراوون،یک رژیم دولت که پشتش هست قانون،شدیم الگوی حیثیت توی منطقه،همه عاشقمونن بدون دقدغه،ازت لب می گیرن ، بگی ایرانیم،زن و مرد همه واست سرو دس میشکنن،توی اقتصاد که تکتازیم،تو ورزش ، برنده ، سرشناسیم،تو هنر جهانی عالمه سازیم،توی علم بی رقیب و سر افرازیم،اینجا بدست بچه ی ۱۶ساله،تو خونه انرژی هسته ایی تولید میشه،اینجا تو مدرسه واسه سرگرمیا،داره سلول بنیادی تکثیر میشه
ترافیک نیس ، دود نیس ، هوا عالیه،دانشگاه پر و زندونا خالیه،هیچ زنی آزرده نیس از لباسش،کسی کشته نمیشه واسه انتقادش

                                             خلاصه امسال هم رفتنه ای ولی  جاتیان خالیه            چون زندگی دراین  رژیم پرازخوش حالیه

طنز

روبروی جماران

با اجازه شاعر

بگرفت م آفتابه که گیرم ره جماران       آنها گرفتند راهم و گفتند اجازه نیست

گفتم که تا تو اجازه آری از رژیم      من تمام کرده ام به خویش، بگفتا چاره چیست

یاران نظر کنید که جز من به روزگار      آن کس که بی اجازه تمام نکرده کیست؟

                                             ***

بهاران خجسته باد

scan0004

رودخانه پويان – رفیق سعید سلطانپور

رودخانه پويان

soltanpour-761109.jpg

اثر: رفیق سعید سلطانپور

خون گوزن، جنگل پويان ديگری ست

بعد از صدای پويان

بعد از حريق سوخته ی خون شعله ور

بعد از حريق توفان

بعد از صدای جنگل

ايران ديگر

مانند رودخانه ی خونينی ست

بر صخره های سختی می راند

از قله های رنج فرو می ريزد

در دره های دلتنگی می خواند

و زخم تابناک شهيدان را


ادامهٔ نوشته

گرامی باد یاد رفقای فدائی شورای ترکمن صحرا

گرامی باد یاد رفقای شورای ترکمن صحرا

رفیق شیرمحمد درخشنده توماج،عبدالکریم مختوم،محمد واحدی،حسین جرجان

٢١ بهمن ١٣٥٨ : شهادت چهار تن از رهبران شوراهای ترکمن صحرا و عضو فدائيان. شير محمد درخشنده توماج ، عبدالکريم مختوم ، محمد واحدی و حسين جرجانی

کارگران و زحمتکشان ایران به ویژه در ترکمن صحرا از یاد نخواهند برد که چگونه خلخالی بدون هیچ دادگاهی ، ۴ تن از رهبران شوراهای ترکمن صحرا توماج، مختوم، واحدی و جرجانی را اعدام کرده و اجساد شان را به کناره های جاده بجنورد منتقل کرد و حتا تا سال ها منکر این جنایت بود و تنها در اواخر دهه ی ۶۰ بود که وی در مصاحبه ای با «کیهان» به این موضوع اعتراف کرد و از آن به عنوان یکی از افتخارات خود و ختم کردن به اصطلاح غائله ترکمن صحرا و در واقع سرکوب شوراهای سراسری زحکمتشان ترکمن صحرا یاد کرد.

یادشان گرامی و راهشان پررهرو باد

داستان ای و افسانه ای کهن از بلوچیستان

داستان ای و افسانه ای کهن از بلوچیستان

 

مرد در حالی که از خوشحالی نیم خیز شده بود، گفت: «بگو… بگو…»پیرزن در حالی که غروب آفتاب را نشان می داد، گفت: «این راه را مستقیم می روی تا به جنگل برسی. داخل جنگل سرو کهن سالی وجود دارد که دیویدر سایه ی آن خوابیده است. فقط اجازه داری دو بار   شاخه های درخت راتکان دهی که با هر بار تکان دادن، از  آن ها گِسّد می ریزد ولی اگر سهبار تکان دادی، دیو از خواب بیدار می شود و تو را به بند می افکند».

مرد در حالی که سرش را به نشانه ی تأیید تکان   می داد و مرتب تشکر می کرد،از پیرزن جدا شد و به سمت جنگل روانه شد. رفت و رفت تا به جنگل رسید و وارد جنگل شد. درخت سرو از دور نمایان گشت. نزدیک و نزدیک تر رفت. دید دیوی زیر سایه ی درخت خوابیده است. کمی ترسید. جلوتر رفت و شاخه ای را گرفت و تکان داد. مقداری گِسّد بر زمین ریخت. دوباره شاخه را تکان داد باز تعدادی گسد روی زمین پخش شد. مرد نشست و آن ها را جمع کرد. بلند شد و می خواست برود. دوباره برگشت و برای بار سوم شاخه را به دست گرفت و تکان داد. شماری گسد بر زمین پخش شدند.

مرد هنوز کاملا ننشسته بود که دیو در حالی که خمیازه می کشید، از خواببلند شد و با یک خیز، گردن مرد را گرفت و به درخت چسباند. مرد در حالیکه داشت از ترس قالب تهی می کرد، به التماس افتاد و از دیو تقاضایعفو کرد. دیو در حالی که می غرید، گفت: «چه می خواهی…  آدمیزاد… آدمیزاد…!».

مرد در حالی که مدام تقاضای بخشش می کرد، ما وقع را برای دیو تعریف کرد.دیو در حالی که قهقهه می زد، گفت: » گسد… گسد…، به شرطی رهایتمی کنم که گسد را به ازدواج من در بیاوری» مرد اندکی تأمل کرد و با خودگفت: «این دیو که نمی تواند ما را پیدا کند؛ حالا یک بله می گویم وخودم را آزاد می کنم» مرد گفت: «خوب… باشد… قبول». دیو گفت: «قبل از این که من بیایم، طوفانی می آید که اسباب و اثاثیه ی مرا با خود می آورد و بعد از چند روز دوباره طوفانی می آید که این بار خودم می آیم».

مرد و دیو از هم خداحافظی کردند و مرد به سمت منطقه ی خود رفت. بعد از چند روز که به خانه رسید، سوغاتی های بچه ها را داد و برایزنش آنچه را که اتفاق افتاده بود، تعریف کرد. زنش در حالی که می خندید

گفت: «دیو از کجا می تواند ما را پیدا کند». چندین سال گذشت و از دیو خبری نشد تا این که طوفانی به راه افتاد و مقداری اسباب و اثاثیه کنارخانه ی مرد گذاشت. مرد فهمید که چند روز دیگر دیو می آید لذا در فکر چاره ای بود که چه کار کند. با هر کس که مشورت می کرد، به نتیجه ای دست نمی یافت. یکی می گفت: «خودت را پنهان کن»، یکی می گفت:»به قولت پایبند بمان»، یکی می گفت: «از اینجا فرار کن» …

بعد از چند روز دوباره طوفان شروع شد و این بار دیو آمد. مرد مجبور شدگسدک را به ازدواج دیو در بیاورد. بعد از اتمام عروسی، دیو گفت:»من زنم را با خودم می برم». مرد و زنش که انتظار چنین چیزی را نداشتند،با تضرع از دیو خواستند که از چنین کاری صرف نظر کند. دیو گفت:»نظر گسدک را بپرسید» از گسدک پرسیدند، او گفت: «من با همسرممی روم». مرد و زنش مجبور شدند به این کار رضایت بدهند و یک

سگ و یک خروس همراه گسدک فرستادند. دیو و گسدک وقتی بهمنطقه ی دیوها رسیدند، دیو یکی از  زن های فامیل را موظف کرد کههر روز گسدک را به گردش ببرد و فقط از رفتن به سمت رودخانهخودداری کنند که اگر از این فرمان سرپیچی کنند، سزایشان مرگ است. گسدک و دوست جدیدش هر روز به گردش  می رفتند و با هم خیلی دوست شده بودند. روزی گسدک به دوستش گفت: «همه جاهاتکراری شده، جای جدیدی نمانده که برویم»؟

دوستش گفت: «نه، به جز رودخانه…» گسدک گفت: «حالا دیو که نیستبیا برویم، زود برمی گردیم، کسی نمی فهمد». دوستش با اکراه قبول کرد.رفتند و رفتند تا به رودخانه رسیدند ولی برخلاف دیگر رودخانه ها، آبرودخانه زرد بود. گسدک انگشت کوچکش را در آب فرو برد و وقتی آنرابیرون آورد، رنگش زرد شده بود و احساس می کرد سنگین شده است.هر کاری کردند نتوانستند رنگش را از بین ببرند ناچار به روستا برگشتند

و گسدک انگشتش را با تبر قطع کرد و دستش را با پارچه ای بست.

وقتی که دیو به خانه آمد و دید که دست گسدک بسته است، پرسید: «چه شده است، چرا دستت را   بسته ای؟!» گسدک گفت: «به گردش رفته بودم، سُر خوردم و افتادم؛ سنگی از کوه غلتخورد و بر انگشتم افتاد و انگشتم را کند. دیو در حالی که عصبانی بود،از اتاق بیرون آمد و سنگ و کوه ها را مخاطب قرار داد و فریاد کشید»کوه ها، سنگ ها، شما دست همسر مرا زخمی کرده اید؟» سنگ ها وکوه ها یک صدا جواب دادند: «ما چنین کاری انجام نداده ایم،از شمشیر بپرس شاید بداند». دیو دوباره فریاد کشید: «شمشیر! تو چنین کاری انجام داده ای؟» شمشیر در حالی که می لرزید،گفت: «من چنین کاری نکرده ام، از تبر بپرس» دیو تبر را مخاطبقرار داد و تبر در حالی که رنگ از چهره اش پریده بود گفت:»من چنین کاری انجام نداده ام. گسدک مرا گفت که انگشتم را جدا کن،من سر باز زدم، او خودش مرا بلند کرد و بر انگشتش زد و آن را جدا کرد.

فقط می دانم انگشتش زرد شده بود»! دیو شصتش خبر دار شد که چه شده است. گسدک را صدا کرد و او را گفت: «سرپیچی از دستور… دروغ…،

آماده ی مرگ شو». گسدک هر چه تضرع کرد، فایده ای نداشت. ازدیو خواهش کرد که قبل از مرگ به او اجازه دهد به حمام برود. دیوبا اکراه قبول کرد و گفت: «فقط زود بیا». گسدک قبلا با دوستش هماهنگ کرده بود. وارد حمام شد و از پنجره بیرون آمد و همراه دوستشو خروس سوار بر سگ شدند و به طرف منطقه ی خود رفتند. دیو هرچه منتظر ماند، از گسدک خبری نشد. وقتی وارد حمام شد دیدگسدک فرار کرده است.گسدک به منطقه ی خود رسید و جریان را برای خانواده اش تعریف کرد. پدرش پیش درویشی رفت و او طلسمی خواند و بر خانه ی آن ها دمید. دیو هر جا را گشت، نتوانست خانه ی آن ها را پیدا کند و آن ها سالیان سال در خوشی و شادی به سر بردند.

برگرفته از سایت؟

 

اعلامیه حقوق دنیوی و آخرت صادر شد

توجه توجه

اعلامیه حقوق دنیوی و آخرت صادر شد

در 22 بهمن  رهبر معظم انقلاب امام الخدا الخامنه ای اطلاعیه راصادر کردند و ما طبق فرمان صریح قران جلد دوم نوشته ایشان عمل کرده و درج مینمائیم تا باشد املت ها و پابرهنه ها درس بگیرند

پشمه چچغه

الشپوزها الهفتاد الا دو دولت الا یتنفکرون الخودتان….(ایه احکام زباله)

ازاینکه بعد این همه سالها فهمیدید که قوانین کشور بهتر است یا ثروت و سبد ضمن تبریک و تهنیت به تهیه کنندگان گمنام مراسم ممان ان و تمامی بسترسازن، بانو اوران وریال پریشان ها برای برقراری رژیم  کشور طی جلسات و مشاورتها و ترتیب کنفرانسها و شریپ هااین مخالفان یعنی فرزندان ناخواسته را و با اجرای نرمش قهرمانانه و استراتژیکی و تاکتیکی راه صحیح راانتخاب کرده مخصوصا از شرکت تعاونی و بین المللی رژیم نگهدار و شرکا که سهم بسزائی دراینکارها داشتند آجرالملا والخزینه هاباد و بزرگ  جایگاه است ایشان را نزد ما لاکن نباشد یادتان نرود همه با هم،همه با هم به سوی قوانین کشور.آلاینده الا الجیب الپر بیآیند.

اجرتا والدلار و الیور که بسیارا الکیسه الخلیفه

الشلام علیکم

شید علی خدا خامنه ای (ره-ص-خامنه ای احد)

ورحمت االدولا وبرکاتو                   محل مهر ایشان!