خاطرات یک رفیق از همایون کتیرائی در زندان

خاطرات یک رفیق از همایون کتیرائی در زندان

ساواک مرتب زندانیان را از زندانی به زندان دیگر و از سلولی به سلولی دیگر منتقل می کردودر جریان چنین نقل و انتقالی بود که یک روز در تابستان سال ۱۳۵۰ در زندان قدیمی اوین ،همایون کتیرائی از سلولهای انفرادی به اطاق عمومی ما منتقل شد…

رفقای آرمان خلق تنها اسطوره شجاعت و مقاومت نبودند،اسطوره عشق و محبت نیز بودند.عشق بیکران به خلق و محبت بیپایان به یکدیگر،دلبستگی این رفقا به یکدیگر و بویژه عشق سرشار از ستایش و احترام آنان به همایون چیزی در حد افسانه بود …. همایون برای ساواک یک زندانی عادی نبودمسئله این نبود که چگونه اطلاعاتی را از او بگیرند .این را تجربه کرده بودند و می دانستند که سودی ندارد.کار از شلاق گذشته و به جزغاله کردن روی اجاق برقی رسیده بود.اما حاصل تمام شکنجه ها این بود که همایون بجای گفتن قرارهائی که با اسدالله مفتاح(فدائی شهید) داشت. ادامهٔ نوشته

سکوی پیر – نوشته ماکسیم گورکی

یکی از مبحث‌های طولانی و دیرپای جنبش کمونیستی، روی نوع تشکل‌های صنفی، سیاسی و طبقاتی کارگران است که تا امروز بیشترین انرژی را از طبقه کارگر و حامیان آن گرفته، علیرغم اینکه طبقه کارگر ایران تا حدودی گامهايی در این زمینه برداشته و تشکلهايی خیلی محدود ایجاد نموده، اما مبحث تشکل‌یابی و نوع تشکل‌های کارگری همچنان بحث انگیزباقی مانده، و هر گروه، سازمان و حزبی حرف خود را می‌زند و نوع تشکل دلخواه سازمانی خود را تبلیغ می‌کند! نکته جالب این است که هر تشکل صنفی- طبقاتی که با هر ماهیت و نوع کاری از طرف کارگران برپا می‌شود، از آن حمایت کرده و دفاع نموده‌اند! گاهی شبهه ایجاد می‌شود، و هدف جریانات سیاسی از این کار برای طیف هواداران ابهام آمیزاست،! داستان حاضر سکوی پیر نوشته ماکسیم گورکی  ترجمه غ – فروتن و بازنویسی و تایپ توسط رفیق «تر گل» فارغ از بحث و جدال‌ها روی این موضوع، یکی از داستان‌های بسیار آموزنده و تجربی است. ادامهٔ نوشته

همیشه در نبرد؛ زندگینامه لنین

دیدگاه‌ها: همیشه در نبرد؛ زندگینامه لنین

نوشته: ماریا پریلژایه وا

ترجمه ع .امینی

به جای مقدمه

با درود فراوان

“رفقای فدائی با درود و خسته نباشید در مورد مارکس و انگلس و لنین و دیگر بانیان مارکسیسم زیاد نوشته شده و باز هم زیاد خواهند نوشت، زمانی که گورکی رمان جاودان مادر را نوشت به لنین گفت در کار نوشتن عجله کردم و احتمالا کاستی‌هائی دارد لنین در جواب گورکی گفته بود همین که عجله کردی و در شرایط کنونی کتاب در اختیار مشتاقان قرار گرفت بهترین کمک به جنبش است. دوستان دستتان درد نکند شما کمک به جنبش و مشتاقان علم و اندیشه مارکسیسم کردید و سر بزنگاه به کمک جوانان نوجو و نوپو و مشتاق آموزش‌های مارکسیسم شتافتید، شما می‌توانید و چقدر خوب است از همین امروز هم برای تهیه و تدوین زندگینامه انگلس و لنین دست بکار شوید بدرود.”

وقتی که چشمم روی زندگی نامه کارل مارکس روی سایت سازمان افتاد ذوق زده شدم و شروع به نوشتن پیام بالا نمودم، زمانیکه آخرین جمله این پیام را داشتم می نوشتم (شما می‌توانید و چقدر خوب است از همین امروز… الی آخر را می‌نوشتم، متوجه شدم این جمله پرسش‌برانگیز است و داشتم با خودم حرفهای مخاطبین فرضی را زمزمه می کردم: “خودت چرا این کار را نمی‌کنی؟- و حرف‌هائی از این نوع. که ناگهان پشت سرم و با فاصله‌ای کم با این جمله که: “چرا خودت این کار را نمی‌کنی؟” این بار مخاطب فرضی نبود حاضر بالای سرم ایستاده بود، برگشتم به او گفتم: “آره حق به تو می‌دهم و تمام کسانیکه این جواب را به من می‌دهند!” و اضافه کردم: “که این کار در توان من نیست یعنی نمی‌توانم چنین کاری انجام بدهم، این کار نیرو و توان دیگری می‌طلبد. حقیقت را گفتم.!

چند روز بعد که بدنبال کتاب پرسه می‌زدم در یک پیاده رو نه چندان شلوغ بساطی کم بضاعتی را دیدم که مجموعا هفت هشت جلد کتاب را بساط کرده بود، دو کتاب را انتخاب کردم و قیمت آن‌ها را با فروشنده سبک و سنگین کردیم به این نتیجه رسیدیم که باید یک کتاب دیگر را هم بردارم تا طراز انجام گیرد و معامله جوش بخورد. کتاب سوم را برداشتم و پول را دادم نام کتاب “همیشه در نبرد” بود، از کتاب‌های اوایل انقلاب و دهه شصت، وقتی به خانه آمدم و آن را ورق زدم دیدم رمانی است مربوط به زندگی لنین که بسیار ساده و در عین حال حماسی و جذاب نوشته شده، دقت کردم دیدم که خیلی هم مستند است، و محتوای تاریخیش بر متن ادبی کتاب می‌چربد، مجموعا دویست و بیست صفحه است که با خط ریز نوشته شده. ادامهٔ نوشته