Posted on نوامبر 29, 2010 by پيشگام
«مکزیک در آتش»
م. بید سرخی
معرفی یک کتاب با انتخاب دوعنوان از یک فصل وجزئیاتی درباره نویسنده ومقایسهای کوتاه، تشابهی و موردی از دو چهره از کتاب و انقلاب مکزیک با دو چهره انقلاب مشروطیت ایران.
“مکزیک در آتش” اثر: جان رید نویسنده نامدار کتاب ده روزی که دنیا را لرزاند
ترجمه: فیروز فیروز نیا
ناشر: شرکت آموزشی
فرهنگی، انتشاراتی اندیشه
نوبت چاپ اول- پائیز ۱۳۶۹
تیراژ: ۳۰۰۰ نسخه – چاپ و صحافی: چاپخانه آذروش – مرکز پخش: نشر گستره
کتاب ۲۷۲ صفحه است، مشتمل بر فهرست، مقدمه مترجم، مقدمه راهنما که اشارهای کلی به تاریخ مکزیک است در ۸ صفحه برای آشنائی خواننده، واژههای مکزیکی، سرمرز، که گزارش نویسنده است از ابتدای ورود به مکزیک وهمراهی با مکزیکیان در نبرد برای آزادی، کتاب شش بخش را شامل میشود.
نویسنده این کتاب “جان رید” درسال ۱۹۱۳ به عنوان خبرنگار روزنامه متروپولیتن در مکزیک حضور داشته و از نزدیک و در خط مقدم جبهههای جنگ شاهد و ناظرنبردهای خونین و پیآمدهای آن و انقلاب بوده است. ادامهٔ نوشته →
دوست داشتن در حال بارگذاری...
Filed under: م. بید سرخی، معرفی کتاب | Leave a comment »
Posted on سپتامبر 3, 2010 by پيشگام
دیدگاهها: همیشه در نبرد؛ زندگینامه لنین
نوشته: ماریا پریلژایه وا
ترجمه ع .امینی
به جای مقدمه
با درود فراوان
“رفقای فدائی با درود و خسته نباشید در مورد مارکس و انگلس و لنین و دیگر بانیان مارکسیسم زیاد نوشته شده و باز هم زیاد خواهند نوشت، زمانی که گورکی رمان جاودان مادر را نوشت به لنین گفت در کار نوشتن عجله کردم و احتمالا کاستیهائی دارد لنین در جواب گورکی گفته بود همین که عجله کردی و در شرایط کنونی کتاب در اختیار مشتاقان قرار گرفت بهترین کمک به جنبش است. دوستان دستتان درد نکند شما کمک به جنبش و مشتاقان علم و اندیشه مارکسیسم کردید و سر بزنگاه به کمک جوانان نوجو و نوپو و مشتاق آموزشهای مارکسیسم شتافتید، شما میتوانید و چقدر خوب است از همین امروز هم برای تهیه و تدوین زندگینامه انگلس و لنین دست بکار شوید بدرود.”
وقتی که چشمم روی زندگی نامه کارل مارکس روی سایت سازمان افتاد ذوق زده شدم و شروع به نوشتن پیام بالا نمودم، زمانیکه آخرین جمله این پیام را داشتم می نوشتم (شما میتوانید و چقدر خوب است از همین امروز… الی آخر را مینوشتم، متوجه شدم این جمله پرسشبرانگیز است و داشتم با خودم حرفهای مخاطبین فرضی را زمزمه می کردم: “خودت چرا این کار را نمیکنی؟- و حرفهائی از این نوع. که ناگهان پشت سرم و با فاصلهای کم با این جمله که: “چرا خودت این کار را نمیکنی؟” این بار مخاطب فرضی نبود حاضر بالای سرم ایستاده بود، برگشتم به او گفتم: “آره حق به تو میدهم و تمام کسانیکه این جواب را به من میدهند!” و اضافه کردم: “که این کار در توان من نیست یعنی نمیتوانم چنین کاری انجام بدهم، این کار نیرو و توان دیگری میطلبد. حقیقت را گفتم.!
چند روز بعد که بدنبال کتاب پرسه میزدم در یک پیاده رو نه چندان شلوغ بساطی کم بضاعتی را دیدم که مجموعا هفت هشت جلد کتاب را بساط کرده بود، دو کتاب را انتخاب کردم و قیمت آنها را با فروشنده سبک و سنگین کردیم به این نتیجه رسیدیم که باید یک کتاب دیگر را هم بردارم تا طراز انجام گیرد و معامله جوش بخورد. کتاب سوم را برداشتم و پول را دادم نام کتاب “همیشه در نبرد” بود، از کتابهای اوایل انقلاب و دهه شصت، وقتی به خانه آمدم و آن را ورق زدم دیدم رمانی است مربوط به زندگی لنین که بسیار ساده و در عین حال حماسی و جذاب نوشته شده، دقت کردم دیدم که خیلی هم مستند است، و محتوای تاریخیش بر متن ادبی کتاب میچربد، مجموعا دویست و بیست صفحه است که با خط ریز نوشته شده. ادامهٔ نوشته →
دوست داشتن در حال بارگذاری...
Filed under: م. بید سرخی، مقاله،نقد،نظر،دیدگاه، ترگل | Leave a comment »
Posted on جون 1, 2010 by پيشگام
«مکزیک در آتش»
م. بید سرخی
معرفی یک کتاب با انتخاب دوعنوان از یک فصل وجزئیاتی درباره نویسنده ومقایسهای کوتاه، تشابهی و موردی از دو چهره از کتاب و انقلاب مکزیک با دو چهره انقلاب مشروطیت ایران.
“مکزیک در آتش” اثر: جان رید نویسنده نامدار کتاب ده روزی که دنیا را لرزاند
ترجمه: فیروز فیروز نیا
ناشر: شرکت آموزشی
فرهنگی، انتشاراتی اندیشه
نوبت چاپ اول- پائیز ۱۳۶۹
تیراژ: ۳۰۰۰ نسخه
چاپ و صحافی: چاپخانه آذروش
مرکز پخش: نشر گستره ادامهٔ نوشته →
دوست داشتن در حال بارگذاری...
Filed under: م. بید سرخی، مقاله،نقد،نظر،دیدگاه، معرفی کتاب | Leave a comment »
Posted on مِی 3, 2010 by پيشگام
من و مهری، مهرداد و میترا، عمرمان به اندازه عمر میدان نفت کرمانشاه است، چیزی نزدیک به نیم قرن، حرف و حدیثمان حرف و حدیث عشاق است، داستان شیرین و فرهاد، و لیلی و مجنون، و ما مجنون بودیم، بید مجنون، دو به دو و قرینه من و مهری و روبرویمان مهرداد و میترا، از آن زمان که بچه و نونهال بودیم تا اینک که در عزا و ماتم مهری نشستهایم، دست در دست، و دست در گردن هم، در دوره کودکی و نوجوانی و سپس دوره شباب را با عشقی فروزان و پر مهر نسبت به هم سپری نمودیم، شیدا و مجنون، و مهری بیشتر از ما شیفته و عاشق بود، با گیسهای بلند و آویزان، گیسهایش کودکان را بانگ میزدند تا برای اینکه احساس بزرگ بودن بکنند دستی به گیسویش بکشند که تا پایین و نزدیک چمن آویزان شده بودند. ……….
دوست داشتن در حال بارگذاری...
Filed under: م. بید سرخی، مقاله،نقد،نظر،دیدگاه، داستان - نمايشنامه | Leave a comment »