Filed under: به بينندگان، عکس | Leave a comment »
سیاهکل
سیاهکل
خورشید زنده است در سیاهکل
خورشید زنده است در سیاهکل
وقتی که در چکاک دندهها و چرخها
در سوت کار و خروش اعتصاب
وقتی که در خلوت زمزمهها و اوج شعار
– پنهان و آشکار–
از شورش و قیام و رهائی
از بیژن و جهان و صفائی،مسعود وپویان و حمید
یاد میشود
خورشید زنده است،
در سیاهکل
در عصیان تودهها
****** ادامهٔ نوشته
Filed under: گوناگون، به بينندگان، شعر | Leave a comment »
۱۳آبان روز دانشاموز گرامی باد.
۱۳آبان روز دانشآموز گرامی باد.
سیزدهم آبانماه ۱۳۵۷ ارتش مزدوروسرکوبگر رژیم شاه،به صفوف دانشآموزان مبارز یورش برد و صدها تن از فرزندان قهرمان مردم ایران رابه شهادت رساند.اما این تهاجم وحشیانه عزم تودهها را به ادامه مبارزه تاسرنگونی رژیم استوارتر ساخت.
یادشهدای سیزدهم آبانماه که درراه آرمانهای انقلابی تودههای مردم به شهادت رسیدند،برای همیشه درخاطره تودههای مردم ایران زنده خواهد ماند.
یاد این روز را با تشدید مبارزه برعلیه رژیم جمهوری اسلامی گرامی داریم.
Filed under: ياد ياران، به بينندگان | Leave a comment »
به نام عشق و به نام آزادی
به نام عشق و به نام آزادی
در شرایطی که سالهای سالست بدلیل بی تدبیری و ناشایستگی مسئولان کشور و اتخاذ سیاستهای ناکارآمد چه در داخل و چه در سطح بین المللی، روز به روز از اعتبار ایران کاسته میشود، و نابسامانیها و ویرانیها و بدبختیهای رو به افزایش مردممان، دل هر انسان حتی غیر ایرانی اما دلسوز و متعهد به انسانیت را به درد می آورد، شاید بد نباشد به گذشته نگاه کنیم و ببینیم از کجا برخاسته ایم؟ چه میخواسته ایم؟ چه کرده ایم؟ به چه نتایجی رسیده ایم؟ چرا؟ و حال، چه برنامه ای داریم؟
اگرچه حکمرانان ِ این سرزمین که ۳۴سالست هر روز سازی را کوک میکنند و آهنگی مینوازند، هیچ علاقه ای به بازنگری ِ گذشته ندارند ، اما عدم رغبت و تمایل آنها به نگاه کردن شناسنامهء سیاسی ِ خود ، نمیتواند مانع از آن باشد که دیگران نیز گذشته را فراموش کنند و یا “حال ” را به امید تحقق وعده هایی توخالی و پوشالی، همچنان نادیده بگیرند و از خیر بیانش بگذرند !
حکومتی که ۳۴ سالست با خاطرات ۱۴۳۴ سال قبل ِ عربستان، زندگی میکند، و تمام آن گذشته های دور – از پیامبر سرزمینی دیگر که بهرحال میلیونها انسان به آن معتقدند – را سرلوحهء سیاستهای خود قرار داده، مجاز نیست که دیگران را از یادآوری خاطرات ِ خود بازدارد و مانع نشر و نقد و تحلیل وقایعی باشد که اگرچه جزو خاطراتست اما در اصل قسمتهایی از تاریخ امروز ایران و حتی بخش مهمی از تاریخ مبارزات آزادیخواهانهء مردمیست که در قسمتی از خاورمیانه ساکنند و سختیهای زیادی را متحمل شده اند و از اینکه نام کشورشان در لیست ِ “جهان سوم” قرار گرفته، رنج می برند.
خاطرات، هرچند که بنوعی جنبهء شخصی دارد ولی از آنجا که در نگرش و فکر فرد برای گامهای بعدی زندگی اش موثرست، و از آنجایی که رفتار و تصمیم افراد همیشه متاثر از محیطیست که فرد در آن قرار گرفته بلحاظ اجتماعی همیشه قابل مطالعه و بررسی است. زیرا فقط و فقط با شناخت زوایای مختلف امورست که میتوان ریشه های معضلات را پیدا کرد و مانع تکرار اشتباهات شد. بویژه اینکه همان اشتباهات و عدم پذیرش آنها، قادرند صدمات مکرر به انسانهای بیشماری زده و زندگی نسلهای دیگری را به سیاهی و تباهی بکشانند. ادامهٔ نوشته
Filed under: ياد ياران، به بينندگان | Leave a comment »
به یاد رفیق فدائی سعید سلطانپور
به یاد رفیق فدائی سعید سلطانپور
به پاس بزرگداشت نام و یاد رفیق فدائی، سعید سلطانپور، متن گفتگوی رفیق توکل با رادیو دمکراسی شورائی، که در تاریخ ۳۱ خرداد ماه سال ۹۰ به مناسبت سالروز اعدام رفیق سعید سلطانپور توسط رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی، پخش شد، در این شماره نشریه کار، انتشار مییابد. یادش گرامی باد.
امروز سی و یکم خرداد برابر است با سالروز اعدام رفیق فدایی سعید سلطان پور. در سی و یکم خرداد ۶٠ در چنین روزی رفیق سعید سلطان پور از اعضای سازمان فدائیان اقلیت، شاعر، نمایشنامه نویس و عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران پس از تحمل شکنجه های وحشیانه رژیم مذهب و سرمایه به همراه محسن فاضل از اعضای سازمان پیکار و تعدادی دیگر از کمونیست ها و انقلابیون به جوخههای اعدام جمهوری اسلامی سپرده شدند. رفیق سعید را روز بیست و هفتم فروردین در شب عروسیش دستگیر و در شامگاه سی و یکم خرداد ۶٠ به همراه دیگر کمونیست ها و انقلابیون اعدام می کنند. ضمن گرامیداشت یاد رفیق فدائی سعید سلطان پور و همه رفقای به خون تپیده از کشتار دهه ۶٠ بدین مناسبت به همراه رفیق توکل از سازمان فدائیان اقلیت مروری خواهیم داشت بر بخش هایی از زندگی سیاسی و تشکیلاتی رفیق سعید سلطان پور. ما را در شنیدن این برنامه همراهی کنید.
رفیق توکل درودی گرم دارم خدمت شما و ممنونم که در این بخش از برنامه رادیو دمکراسی شورایی همراهی می کنید تا بتونیم در سالگرد اعدام سعید سلطانپور به همراه شما مروری داشته باشیم بر فعالیتهای رفیق سعید و خاطراتی که شما در این زمینه دارید.
من هم خدمت شما و همچنین شنوندگان رادیوی دمکراسی شورایی سلام عرض میکنم، در خدمت شما هستم. ادامهٔ نوشته
Filed under: ياد ياران، به بينندگان | Leave a comment »
در گرامیداشت سالروز تشکیل جمهوری سوسیالیستی گیلان
در گرامیداشت سالروز تشکیل جمهوری سوسیالیستی گیلان
چهاردهم خرداد مصادف است با سالگرد اعلام جمهوری سوسیالیستی گیلان. جمهوری گیلان که به دنبال پیوستن سوسیال دموکراتهای ایرانی متشکل در حزب کمونیست ایران(عدالت باکو)،دموکراتهای تهران و برخی انقلابیون کرد و آذری به جنبش جنگل شکل گرفت. تبلور تلفیق جنبش سوسیال دموکراسی و مبارزات ضد استبدادی – ضد استعماری دوران مشروطیت در ایران بود. رهبران جمهوری گیلان در زمره ی زبده ترین انقلابیون آن عصر بودند که در انقلاب مشروطیت انقلابات روسیه و مبارزه علیه نفوذ امپریالیسم روس و انگلیس سالها کسب تجربه کرده بودند.
جنبش جنگل تحت رهبری میرزا کوچک خان جنگلی مدتها بود که در گسلان مبارزه گسترده ای را علیه دولت مرکزی و خانها محلی آغاز کرده بود. کوچک خان که اصلا فردی مذهبی بود در سال ۱۲۹۱ کمیته اتحاد اسلامی را به منظور مقابله با نفوذ قدرتهای خارجی به خصوص امپریالیسم انگلیس در ایران بنیاد گذاشت. در سالهای جنگ جهانی اول کوچک خان با دریافت کمک از دولت عثمانی موفق شد نیروی مسلح وسیعی در گیلان فراهم آورده اکثر مناطق این خطه را تحت کنترل خود در آورد. پس از پیروزی انقلاب اکتبر در روسیه این جنبش از انسجام و دورنمای سیاسی بهتری برخوردار شد و کوچک خان در صدد جلب حمایت دولت انقلابی برآمد.
Filed under: به بينندگان | Tagged: میر جعفر جواد زاده(پیشه وری)، میرزا کوچک خان جنگلی، احمد سلطانزاده(آویتس میکائیلیان)، جمهوری سوسیالیستی گیلان | 1 Comment »
روزت مبارک – ليلا قبادی
روزت مبارک بادا!!!
شنیدم روز «کارگر»ت به «خیر» گذشت گٔل بانو …و تو امروز هم مثل هر روز دلبندت بر دوش آجر ساختی صبح تا شام…
دستانت بی درد عزیز دل…
چه خوب که از خودت خبری دادی نگرانت بودیم نازنین …
مهربانی کردی از ما غربتیها پرسیدی;
«الحمد آلله»
همه چیز اینجا «روان» است
یک «غم» داشتیم و آنهم عروسی شاهزاده در ولایت بریتانیا بود از تو چه پنهان لنگ ۳۳ میلیون دلار ناقابل هزینه «حفظ امنیت نظام» -همان حفظ جان «گران بهای» عروس و داماد و سایٔر آقا زاده های حافظ تاج وتخت – بودیم
که «هزار مرتبه خدا را شکر» به «خوشی» تمام شد
ادامهٔ نوشته
Filed under: مقاله،نقد،نظر،دیدگاه، به بينندگان | Leave a comment »
حقیقتِ وارونه در تابلوهای ساختگی!
حقیقتِ وارونه در تابلوهای ساختگی!
اخیراً سایت اخبار روز متعلق به اکثریت به درج تابلوهائی از صحنه مرگ مبارزین مترقی و انقلابیون کمونیست محبوب مردم ایران دست زده است که گفته می شود در نمایشگاهی در ایران به نمایش عموم گذاشته شده اند. با توجه به سلطه اختناق شدید بر جامعه و در شرایطی که دیکتاتوری حاکم از طریق شبکه های گسترده و تار عنکبوتی خود کاملاً مواظب است که هیچ اثری بدون تأئید «سربازان گمنام امام زمان» یعنی اعضا و وابستگان به وزارت اطلاعات جنایتکار رژیم انتشار نیابد، دیدن قهرمانان و چهره های محبوب مردم در نقاشی های یاد شده مسلماً جلب توجه می کند به خصوص آن هائی که مربوط به رزمندگان نامدار چریکهای فدائی خلق می باشند.واقعیت این است که یاد پرشور و انقلابی چریکهای فدائی خلق و مبارزین دیگری که در راه آزادی و سعادت زحمتکشان و توده های تحت ستم ایران جان باخته اند همواره در یاد ستمدیدگان زنده است و برای آن ها منبع الهام مبارزاتی به شمار می رود. به همین خاطر ممکن است این تابلوها برای کسانی که همواره با یاد آن انقلابیون زندگی و مبارزه کرده اند، صرفاً به خاطر این که یادآور آن هاست، در نظر اول برداشت منفی ای را به وجود نیاورد. اما آیا کسانی که در آن دوره ها زندگی نکرده و قرار است از این تابلوها پی به واقعیت امور در آن سال ها ببرند، از آن تأثیر مثبتی می گیرند؟
این تابلوها که در ایران تحت کنترل و نظارت وزارات جهنمی اطلاعات در یک نمایشگاه عرضه شده مسلماً هدف خاصی را تعقیب می کنند. با توجه به دشمنی «سربازان گمنام امام زمان» با توده های مردم و کمونیست ها و مبارزین و نیروهای مترقی جامعه، تعمق در دلائلی که این تابلو ها اجازه نمایش علنی یافته اند امری ضروری است.
در تابلوهای منتشر شده، بیننده چهره ها ی دلاور و محبوب مردم تحت ستم ایران را در قامت افرادی ضعیف و شکست خورده از دشمن غالب می بیند و این پیام می تواند به او منتقل شود که مبارزه بیهوده است و این دشمنان مردم هستند که همواره پیروز و صحنه گردان میدان اند. ممکن است در مقابل چنین اظهار نظری عده ای صرفا روی جنبه هنری این نقاشی ها تاکید کنند ، اما هر اثر هنری با توجه به رابطه ای که با واقعیت بر قرار می کند و یا به درجه ای که با زبان هنر به انعکاس واقعیات جامعه می پردازد، ارزش یافته و برجسته می گردد. اما تابلوهای نامبرده درست به دلیل این که مهارت به کار رفته در آن ها در جهت قلب و جعل واقعیت می باشد ، نمی توانند یک اثر هنری با ارزش هم تلقی شوند.مقایسه آن چه در یکی از آن تابلوها در مورد چگونگی جان باختن رفیق گرانقدر و عزیر ما، چریک فدائی خلق مرضیه احمدی اسکوئی به تصویر در آمده با آن چه درواقعیت رخ داده، می تواند مطلب را تا حدی روشن سازد. ادامهٔ نوشته
Filed under: به بينندگان | Leave a comment »
وقتي جانت به لبت میرسد
وقتي جانت به لبت میرسد
برگرفته از سایت کانون مدافعان حقوق کارگری
ش ن
بوی چربی سوخته و جیغهای زن جوان هر شب تا صبح کابوسی شده بود و رهایم نمیکرد. هر روز از مادرم میپرسیدم:
– چرا؟ واقعاً چرا آن كار را كرد؟
و مادرم بيشتر وقتها در پاسخ میگفت:
– وقتی جانت به لبت میرسد و کسی نیست بهش پناه ببری چارهای نداری. مجبور می شی . . .
سالهای پایانناپذیر دههی 60 بود. لحظهای آرام و قرار نداشتم. جنگ، مدارس را تعطیل کرده بود و دوستان و همکلاسیهایم یا در گوشهی زندان بودند و یا زیر آوار کشته میشدند. عدهای هم دربهدر شدند و معلوم نشد کجا رفتند. درهرصورت رویای مدرسه که تنها جای سرگرمی و تفریح ما بچههای سرزمین داغ و تفت زده جنوب بود، دود شده بود و درد تنهایی وبی خبری از همهی دوستان هم به همراه آن رفته بود به هوا.
آن روز دلتنگی، مثل اجل معلق گریبانم را گرفته بود. اکثر بازارهاي شهر تعطیل بودند و بیشتر مردم بازار و خیابان را سربازان و نظامیانی تشکیل میدادند که يا به جبهههای جنگ جنوب میرفتند یا براي مرخصی و خرید به شهر میآمدند. وقتي نمیدانستی بمب و موشک کی قرار است فروبریزد، بيرون رفتن ِاز خانه با این انبوه نیروهای نظامی دردسر بزرگی شده بود و خانوادهها اجازه نمیدادند بچهها خيلي راحت از خانه بزنند بيرون. حتماً باید همراه يك بزرگتر باشي و دلیلي منطقی هم براي بيرون رفتن داشته باشي تا مثلاً بتواني اجازهی بازار رفتن بگيري. تنها کتابفروشی شهر را هم حزباللهیها قبل از جنگ آتش زده بودند و حتي امکان تهیه یک کتاب نداشتیم، آن وقت با آن شرایط روحی، زندگي با30 نفر در چهار اتاق كوچك وقتي هر كدامشان با مشکلی دستبهگریبان بودند چه دليل منطقي براي ادامهی آن وضعيت برايم باقي میگذاشت؟ اينكه کسی به آدم بگوید نگران نباش این وضع موقتی است دوباره زندگی به روال عادی بر میگردد برايم شده بود يك آرزوي بزرگ. اما هیچکس آنقدر امید نداشت که جسارت بیان این جملهی ساده را به ما نوجوانان و کودکان آن جمع بدهد. بارها از خود میپرسیدم: ادامهٔ نوشته
Filed under: به بينندگان | Leave a comment »
آگهی دعوت
آگهی دعوت
اینجانب حق تعالی از کلیه آخوندها و شبه آخوندهای که به نحوی از انحاء در حکومت الهی بنده شرکت دارند دعوت می کنم که هر چه زودتر خودشان را به آن دنیا برسانند. حزب اللهی و غیره در ایران و خارج مسئول ابلاغ این دعوتنامه و فرستادن اشخاص مذکور به آن دنیا هستند.
بدیهی است کسانی که در اسرع وقت دعوت من(حق) را لبیک نگویند،خودشان مسئول عواقب ناشی از آن خواهند بود.
انکم لی و انکم الی راجعون قادر غدار جبار
امضا حق اتعالی یکی از القاب
در همین وقت این آگهی مزایده نیز رسید
آگهی مزایده
بدینوسیله به اطلاع عمامه داران می رساند که دفتر امام،برای پر کردن جای خالی امام جمعه ها به تعدادی امام جمعه دست اول و مرغوب نیازمند است.داوطلبان باید هر لحظه آمادگی شهادت درراه بیت المال را داشته باشند.به داوطلبان از محل ٣٠٠هزار میلیارد پرداختی حضرت امام علاوه بر حقوق عالی،فوق العاده حق بالای منبری نیز پرداخت خواهد شد.ضمنا هر یک از شرکت کنندگان یک ماشین آخرین سیستم نیز دریافت خواهند داشت.بشتابید که غفلت موجب پشیمانی اسلام است.
Filed under: به بينندگان | Leave a comment »
خسیس
خسیس
یک کاسب خسیسی به شعبه بانک ملی رفت و گفت:
-من هزار تومن پس انداز دارم،نمیدونم چکارش کنم که از بین نره.
کارمند بانک گفت:
-بذارش تو بانک
خسیسیه گفت
اگه بانک سقوط کنه چی؟
کارمند جواب داد:اگه بانک سقوط کنه،رئیس بانک پول تو رو پی می ده.
-اگه رئیس بانکو بکشن چی؟
-اونوقت وزیر دارائی خسارتتو میده
اگه وزیر دارائی رو بکشن چی؟
نخست وزیر مسئولیت هزار تومن رو به عهده میگره
اومدیم اونم کشتن
بابا جون،اینقدر نارحت نباش شخص امام پول تورو میده.
اونوقت اگه امام روکشتن چه خاکی به سرم بکنم؟
کارمند بانک ایندفعه دیگر از کوره دررفت و گفت:
پدر سوخته خسیس،یعنی می خوای بگی حاضر نیستی واسه یه همچین اتفاقاتی هزارتومن از دست بدی؟
Filed under: به بينندگان | Leave a comment »
غزلیات خمینی
غزلیات خمینی
همانطور که می دانید خمینی علاوه بر استعداهایی که که تا حالا بروز نکرده بود و بروز داد بود بعد از تعیین شدنش برای امامت شاعر هم بود،و نه چندان پیش دیوان ایشان چاپ میلیاردمین چاپ را داشت.برای انکه قدر این شاعر بزرگ شناخته شود اول به جماران و بعد به سر قبر ایشان رفته و از او اجازه گرفتیم که شعری در اختیار شما خوانندگان قرار دهند هر چد آقای خمینی (متخلص به امام) ابتدا شکسته نفسی فرمودند چون بوی بهشتی بیت المالی ایشان از قبر ازار دهنده بود بلاخره حاضر شدند
ما افتخار داریم که از این شاعر بزرگ یک غزل ناب را به خوانندگان خود تقدیم کنیم.باشد که این کوشش ما کمکی هم بر اعتلای اسلام عزیز خمینی و شرکا بکند.انشاللله
امام سیزدهم (ر ه ک ر ه)غزل خود را در دستگاه بیات قم می خواند.
هوای قتل و عام
ای مسلمانان،دلم دارد هوای قتل و عام
قتل عام نوجوانان،خاصه در ماه صیام
از مجاهد،از فدائی،از هواخواه وطن
از تمام التقاطی ها به هر کیش مرام
خونشان چون از تن آید می شود فوری حلال
روحشان در تن اگر باشد بود از دم حرام
طفل ده تا سیزده ساله اگر پیدا کنید
قتل او واجب بود بر طبق امر من (امام)
هر که را دیدی که دم از زنان و آزادی زند
زود مقتولش بکن،تا عمر باشد به کام
بچه یی گر موقع اعدام نامش را نگفت
در قصاص ما اهمیت ندارد سن و نام
بهر اسلام عزیز این قتل ها لازم بود
چونکه دین قتل عام مردمان یابد دوام
ای اماما،مارهای روی دوشت تشنه اند
خون پاک و تازه خواهند این عزیزان،والسلام.
Filed under: به بينندگان | Leave a comment »
علت اعدام
علت اعدام
در زندان اوین ،سه کارگر را به به اعدام محکوم کرده بودند و میبردند اعدام کنند،یکیشان از آن یکی پرسید:
– ترا برای چه می خواهند اعدام کنند؟
کارگر دوم گفت:
– بیگناه،ما را از کارخانه برده بودند به تشعیع جنازه آیت الله قدوسی،یکی از حزب اللهی هائی که کنارم بود گفت:در این مراسم نیم میلیون نفر شرکت کرده اند.منهم از دهنم دررفت و گفتم اگر این امام را بکشند ببین چند میلیون می آیند.این بود که به اعدام محکوم شدم.تو چکار کرده بودی؟
کارگر اول گفت:
منهم کاری نکرده بودم،عکس ده بیست آخوند را به دیوار کارگاه چسبانده بودند.وقتیکه کروبی مطرود شد ،رئیس انجمن اسلامی حفاظت آمد به کارگاه ما و به من گفت»عکس اون خائن آمریکائی رو از دیوار بکن»من هم بی اونکه غرضی داشته باشم.گفتم»کدومشونو؟»این بود که اعدامی شدم.
آنوقت ان دو تا از سومی سئوال کردند:
-تورا هم بیگناه اعدام میکنن؟
و کارگر سومی گفت:
– آره والله،ما را برده بودند تظاهرات،یه چوب هم داده بودند دست من که یک عکس امام بلاش بود.یه حزب اللهی پدرسگی پشت سرمن بود که مرتب پشت پا میزد.هر چی بهش گفتم»نزن،داداش من نزن،برادر نزن،»به خرجش نرفت آخر سر کفرمو بالا آور.برگشتم و گفتم»اگه یه دفعه دیگه پشت پا بزنی،این چوبو با عکس امام حوالۀ فک و فامیلت میدم».
Filed under: به بينندگان | Leave a comment »
وطن شده گلستون
وطن شده گلستون
برای بچه های کار و خیابانی
السون و ولسون
وطن شده گلستون
هرگوشه پا بذاری
هر جا قدم بذاری
نیگا کنی به هر سو
بلبل و کبک و تیهو
روشاخه ها قناری
مرغ و خروس لاری
ولوتو کوی برزن
واسه تو،واسه من
السون وولسون
وطن چیه؟گلستون
***
کچل کچل کلاچه
حلیم و کله پاچه
چلوکباب ارزون
پلو،حلیم بادمجون
هرجابری تو کوچه
زردآلو و آلوچه
انار و موز و گردو
سیب گلاب و آلو
میوه های بهشتی
هلو باین درشتی
السون ولسون
وطن نگر گلستون
***
السون ولسون
تو کوچه و خیابون
هر چی بخوای فراوون
فراوون و چه ارزون
بزوروجبرقانون
خونه میدن بانسون
امام خمینی گفته
زمین و خونه مفته
پول و طلا فراوون
ریخته توی خیابون
السون و ولسون
وطن نگر گلستون
***
السون وولسون
تنها تو شهر تهرون
هرکی سه خونه داره
چیکار کنه بیچاره
خونه زیاده اینقدر
تو تهرون و تو مشهد
که خونه های خالی
اونم با فرش و قالی
با التماس فریاد
میدن کسی نمی خاد
السون و ولسون
برگردیم بریم به ایرون
احمدک
برگرفته از آهنگر
Filed under: به بينندگان | Leave a comment »