Posted on اکتبر 4, 2012 by پيشگام
به یاد جاودانه جوانههای سرافراز تاریخ سرخمان
و برای مادران سرخ دهههای سوگوار دیارم
مفهوم بهار سرخ آزادی
د یدیم که در آغاز بهاران
شکفت لاله زاران
سراسر غرش رعد و توفان
ابر و باران
نگاه پر زشوق حسرت و انتظار مادران
که چرا؟
نور چشمیاش را
پوشانده است آن!
بهار سرخ، سرشته
بیکپارچگی تن و جان
شکفته یاد یاران
در این باغ و گلستان!
بر خاکش فتادهست!
هزاران شیفته جان
ز پیر و جوان
آن تاریخ سازان جان ارغوان …
ادامهٔ نوشته →
دوست داشتن در حال بارگذاری...
Filed under: امواج رهائی، شعر | Leave a comment »
Posted on اکتبر 2, 2012 by پيشگام
بیاد بشارت دهندگان بهار سرخ، رفقا: بیژن جزنی، مهرداد چمنی، سعید سلطانپور
پرتو جانها
چهها کشیدیم ز دست دورانهایی
که بی رحمانه سوخت!؟
دیدی چه رفت برجانهایی
که در آماج صبحگاهان غنود؟
آی جانها!
هزارهها!
دادها!
بیدادها!
فریادها!
یادها! ادامهٔ نوشته →
دوست داشتن در حال بارگذاری...
Filed under: امواج رهائی، شعر | Leave a comment »
Posted on ژوئیه 12, 2011 by پيشگام
گفتمان دیگر
هنوز در بیکران ذهن تاریخ و موجودیت انسان
اندیشهایی به وسعت جهان هستی میچرخد
تا دگر، تولیدگری ثروت و افکار آگاه گرانه
در نقطهایی غنی که هویت انسانهایش
تعمدن وجود خارجی ندارد
پدیدهی بیراهه و ناروشنیها را برنتابد!
آری! آنجا که:
عدم دسترسی عمومی به امکانات بقا،
اجبار همزیستی محرومیت و اختناق فزاینده
فرارویی تنشها و تضادها در بحرانی ژرف،
میان کاخ و کوخهای پیچ در پیچ زندگی
که در بازتولید اندیشه و ذهن بارور خویش
کینه را هم طبقاتی میزاید؟ ادامهٔ نوشته →
دوست داشتن در حال بارگذاری...
Filed under: امواج رهائی، شعر | Leave a comment »
Posted on ژوئیه 1, 2011 by فرهنگ
آن شبهای سرخ
امواج رهایی
فکرنکن زچشم دلها پنهانی
باورکن ! باورکن!
چو شمع فروزانی
در آسمان عشق
همان ستارهی سرخ سوزانی
آتشین قلبم را ببین
درین شبهای تبعید و زندانی…
آه…! تو نیستی اینجا چو نبودِ آزادی!
که چهها میکشم ز هجرانت
با غم تنهایی …
ز کدامین ستاره
بگیرم سراغت را؟
ز چه آشنایی باید بپرسم نشانت را؟
فقط میدانم!
در آن شبهای مخوف شکنجهگاه …
فدایی وار چو متعهد رفیقانت،
در برابر بیداد جانکاه …
مقاوم بودی و تنهای تنها!
ادامهٔ نوشته →
دوست داشتن در حال بارگذاری...
Filed under: امواج رهائی، شعر | Leave a comment »
Posted on مارس 27, 2011 by فرهنگ
کبوتر درون و سپیدهی صبح
نگاهت ، ستارهی تابانی
پرگشودنت، بشارت آزادی
تو! پرندهی غنوده در بارانی
رنج تاریخیات نهانی
در تو هست هنوز توانی
بشکن قفس را
رها کن خود و مرا
بخوان در راه، آن سرود را
که: ماییم! دل شکسته زبیداد زمانیم
دگر، صورهای ظلم را برنتابیم
دریاب ! دریاب
ادامهٔ نوشته →
دوست داشتن در حال بارگذاری...
Filed under: امواج رهائی، شعر | Leave a comment »
Posted on مارس 23, 2011 by پيشگام
به یاد جاودانه جوانههای سرافراز تاریخ سرخمان
و برای مادران سرخ دهههای سوگوار دیارم
مفهوم بهار سرخ آزادی
د یدیم که در آغاز بهاران
شکفت لاله زاران
سراسر غرش رعد و توفان
ابر و باران
نگاه پر زشوق حسرت و انتظار مادران
که چرا؟ ادامهٔ نوشته →
دوست داشتن در حال بارگذاری...
Filed under: امواج رهائی، شعر | Leave a comment »
Posted on مارس 29, 2010 by پيشگام
آن شبهای سرخ
فکر نکن زچشم دلها پنهانی
باور کن ! باور کن!
چو شمع فروزانی
در آسمان عشق
همان ستارهی سرخ سوزانی
آتشین قلبم را ببین
درین شبهای تبعید و زندانی…
آه…! تو نیستی اینجا چو نبودِ آزادی!
که چهها میکشم ز هجرانت
با غم تنهایی …
………
ادامهٔ نوشته →
دوست داشتن در حال بارگذاری...
Filed under: امواج رهائی، شعر | Leave a comment »